ب - و - سه - خدا

ساخت وبلاگ
هوا سرد است نویسنده مسلم شوبکلائی در دوشنبه هجدهم دی ۱۳۹۶ | وقتی انگشت اشاره‌ام ماشه ‌را چکاند، میخی سربی از فاصلۀ ده گزی پرتاب شد و آرام در چالۀ شکمش فرورفت. لکه‌های خون در هوا پاشید. جامه‌اش سفید بود. رطوبتی سرخ تار و پود جامه را خیس کرد. پیراهنش خونی شد. خون قطره‌قطره از شکاف‌ چکه کرد و نقشه‌ای بر گودی شکم شکل گرفت. اینجا خانۀ من است، هرچند در خانه‌ام نیستم؛ مستأجرم. انگشت شصت پایم با سوراخِ جورابم ورمی‌رود. زندگی‌ام سوراخ‌سوراخ شده است. دیشب، با عزیز مهربانم هم‌بستر بودم و امروز می‌خواهم خونش را در شیشه کنم. پس از خونریزی، چهره‌اش زرد می‌شود. نگاهش می‌کنم فقط. بگذار خود را بپیچد به ملحفه‌ها. سفیدی بختم سیاه است و سفیدی ملحفه‌ها قرمز. انگشت‌ها را جلوی چشم‌هایم مشت می‌کنم؛ ده میخ چوبیِ صورتی جعبه می‌شوند. برمی‌خیزد و یک لیوان آب را به حلقوم خودش می‌ریزد. حلقۀ سکوت را می‌شکند: گرگ و میش هواست. دلم گرفته. بیا با هم به خیابان برویم. چرتم پاره می‌شود. دست را از ماشه می‌کشم. نمی‌توانم بچکانمش. جوراب را باید کند. دست را باید شست. چشم را باید بست. چشم‌هایش باز است، خیره به چشم‌هایم. و پلک‌هایم سنگین‌تر از هر وقت بستری برای لمیدن می‌خواهد. بوی عطر یاس از لای مانتوی قهوه‌ای‌اش دوره‌ام می‌کند. کورشده خیز برمی‌دارد، پیچکی می‌شود و دوروبرم دام می‌تند. دیگر وقت خوابیدن نیست. میخ‌های دس ب - و - سه - خدا ...
ما را در سایت ب - و - سه - خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2shobkalayi3 بازدید : 185 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1396 ساعت: 1:44

وزرای در پیت

نویسنده مسلم شوبکلائی در دوشنبه هجدهم دی ۱۳۹۶ |



  • اگر روزی رئیس جمهور بشوم
  • همۀ وزرایم جز وزیر نفت ـ که وزارتش را به نام دیگری زده‌اند ـ را می‌گذارم زن.
  • بعد، خودم می‌روم مسکو، پناهنده می‌شوم،
  • چون دیگر مملکت از دست رفته است.
ب - و - سه - خدا ...
ما را در سایت ب - و - سه - خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2shobkalayi3 بازدید : 210 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1396 ساعت: 1:44

نویسنده مسلم شوبکلائی در شنبه شانزدهم دی ۱۳۹۶ | پاهایش برهنه بود. دستانش را از پشت با طناب بسته بودند و هلش می‌دادند. سبیل پرپشت و تاب‌خوردۀ او‌ گونه‌های استخوانی‌اش را بیش از پیش به رخ می‌کشید. این اولین بار نبود که به اسارت درآمده بود اما بی‌تردید می‌دانست آخرین بار است. فریدون یک‌آن گردن خود را بر طناب آویزان از دکل کشتی دید. دلش لرزید اما به خود اجازه نداد تنش بلرزد. پاهایش را محکم کرد. مردی روی صندلی لم داده بود. کلاه لبه‌پهنی بر صورتش افتاده بود. صدای مردهایی که هر کدام سی‌و‌شش روز بود جز آب ندیده بودند گوش را کر می‌کرد. صورت آفتاب‌خوردۀ فریدون در آن صبحدم نم کشیده بود. زیر کتف‌هایش را گرفتند و او را به بالای چهارپایه کشاندند. شلواری کوتاه پوشیده بود. ساق پایش از سایش زخم داشت. نگاهی به افق انداخت که در آن دم صبح سرخ‌رنگ شده بود. چشم‌هایش خیره ماند. کَرَم را دید که از دل آن سرخیِ چشمگیر سوار بر اسب می‌تازد و تیرش را به کمان انداخته و طناب بالای سر فریدون را هدف گرفته است. کرم تنها مردی بود که می‌شد به او اطمینان کرد. اگر می‌توانست، به‌یقین خود را می‌رساند. بارها با هم خندیده بودند و بیشتر از صد بار جای هم گریسته بودند. آن روز صبح، کرم، بدون مقدمه، دلهره‌آورترین خبری را که می‌شد روز را با آن آغاز کرد به فریدون داد. کرم کنار میز صبحانه از بیگم، خواهر ناتنی فریدون، خواست ب - و - سه - خدا ...
ما را در سایت ب - و - سه - خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2shobkalayi3 بازدید : 184 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 10:23

لب‌های داغمه‌بسته نویسنده مسلم شوبکلائی در یکشنبه هفدهم دی ۱۳۹۶ | دل مرد به پر کاه می‌ماند در شبی طوفانی. به هر دمی تلوتلو می‌خورد در سراشیبی کوچه و گاه گرد خودش می‌گردد. نیرویی او را وامی‌دارد که بگریزد به کنجی، به سوراخی که آنجا برای ساعتی هم شده لم بدهد. اما مگر طوفان امان می‌دهد؟! دل مرد تنگ است برای لامپا، برای نانی که مادر با ذغال می‌پخت، برای دست‌های ترک‌خورده‌اش. گاه دخمۀ نموری کافی است برای چرت زدن، هرچند بوی نا بدهد. صد البته، بهتر از خانه‌ای است که هردم مهمانش بشوی، چشم‌های صاحبخانه می‌خندد. انگار آهویی را به دام انداخته است و ساعتی دیگر می‌خواهد او را از دم تیغ بگذراند. دیگر تا بخواهی بار و بندیلت را برداری و روانه شوی کباب‌ات کرده‌اند. دل مرد به پر کاه می‌ماند به دمیدنی جابجا می‌شود، حتی اگر لای برف‌ها باشد. دست‌هایش ترک برمی‌دارد، لب‌هایش داغمه می‌بندد اما چنگالش به گوشه‌ای گیر نمی‌کند که همانجا ماندگار شود. به سوراخی ـ به سنگلاخی هم دلش خوش است. دل مرد به پر کاه می‌ماند. به سیگاری آتش می‌گیرد. ب - و - سه - خدا ...
ما را در سایت ب - و - سه - خدا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2shobkalayi3 بازدید : 240 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1396 ساعت: 10:23